چگونگی ظهور سلجوقیان

ساخت وبلاگ

ازنیمه اول و اواسط قرن پنجم قمری / یازدهم میلادی تغیرات عمیق وچشمگیری در خاور نزدیک وماوراالنهربوقوع پیوست وآن به این معنی است که مسلمانان غز (اوغز ،اوغوز، اوقوز ) تحت قیادت ورهبری دودمان دقاق (سلجوقیان ) از ماوراالنهر بطرف غرب حرکت نمودند وبرسر نوشت کشورهایی چون افغانستان، ایران،  آسیای میانه، ارمنستان، بین النهرین تسلط یافتند وسپس از آنجا رهسپار سوریه وآسیای صغیر شدند وتمام این کشورها را زیرقلمرو خود در آوردند .

          اکنون می پردازیم به اصل موضوع وبررسی در مورد اصل ونسب این سلاله ( غزان،  سلجوقیان ) که کی بودند از کجا در این مناطق  سرازیر شدند   جهت روشن شدن موضوع ناگزیریم کمی به عقب برگردیم .

          قرارشواهد واسناد تاریخی گروه های کوچک وبزرگ قبایل بیابانگرد وصحرا نشین ( کوچ نشین ) بصورت دوامدار به قبایل اسکان یافته وشهرنشین، درسراسر آسیا میانه مزاحمت ایجاد می کردند وپیوسته شهروروستای آنها را چور وچپاول می نمودند که درنتیجه تمام ثروت وداروندارایشانرابه یغما می بردند که این وضع قبل از حکومت (گوک – ترک ) ((  ((Goog –Turkوچه بعد از حکومت آنها چندین قرن بعددیگر دوام داشت.

        نظربه کتیبه های ارخون وکتیبه (گوشو- تزایدم ) ((Kosho - Taziedam))گوک – ترک را اجداد غزان یعنی ترکمانان وبالاخره سلجوقیان می دانند.

        حدود 3000 سال قبل از میلاد و 5000 سال قبل ازامروز گروهی از آریایی ها رهسپار جنوب یعنی سندوهند شدند  اما قبایل دیگری بسوی مغرب از مکانیکه اریا ویجه نامیده می شد حرکت خود را همزمان با گروه اولی که آنها نیزاز همین مکان یعنی آریاویجه بدو طرف کوه هندوکش آغازنمودند پس از استقراردر دوطرف ماورا ودامنه های کوه مذکور وبعضی مکان های دیگریکه به 16 قطعه زمین تقسیم می شد جابجاشدند،  این مهاجرت قبل از ظهور زر تشت می باشد .

        راجع به مهاجرت آریایی ها از آریاویجه وچگونگی انتشار شان به مناطق مختلف اسامی شانزده قطعه زمین در اوستا چنین تذکر گرفته  است : «سغده (سوغده )، مرو (مورو )، بلخ (بهیلیکا )، نسآ ( نیسآیه )، هرات ( هری – هرای)، کابل ( وآی کرت)، حوزه پکتیا ( اوروه )، گرگان ( دهرگان)، رخج درجنوب افغانستان یعنی ( هرهوواتی)، هلمند ( ای تومنت)، ری ( رگ ) شاهرود ( شخر)، هند ( هپت هندو)، رنگا ( نا حیه ای در چهار ده غوربند دارای چشمه مقدس نزد هندوان) برروایت هم منطقه ای ناشناخته مانده است و اما کهزاد رنگا یارنگه ویاهم رانگا را متصل سر چشمه رنگه که اهالی آن رئیس ندارند، (( گادریگر )) رود (( رنگه )) را عبارت از (( ریگزارت )) یا سیردریا میداند . مقصد از علاقه(رنگه) حوزه یا اراضی متصل سر چشمه سیر دریا میباشد.» (1)

       قراریکه ملاحظ میگردد عده ای از این مناطق سر زمین های هستند که بعد ها غزان یعنی ترکمانان و در آخرین تحلیل سلجوقیان در آن مستقر شدند و اکنون بخش از این سرزمین ها در جمهوری ترکمنستان موقعیت دارد .(*)

         قابل تذکراست که در منطقه ای بنام مینوسینسک( Menoseenesk )درحوالی آلتای حدود قرن 5 قبل از میلاد مرکز تمدن مفرغ ومحل استقامت سیت ها وسرمت ها بود واما بعدازچندی یعنی حدود قرن پنجم میلادی قبایل ترک اغزکه مورد مطالعه ما است جای آنها را گرفت .

        درقرن سوم وچهارم میلادی  تاریخ شاهد حضور گروهی ازترکان اغز(غز ) درمنطقه شان - سی واقع درشمال دیوار چین میباشد وقرارمعلوم درسال 260 میلادی قبیله ترک بنام تبغاچ (( طمغاچ )) که چینی ها به آنها (توپا ) می گفتد نیزدراین نواحی ودرقسمت های شمال دیوارچین مستقرشدند که بزودی زوال یافتند .

       قراریکه از متون تاریخی وکتیبه گوشو- تزایدم برمی آید ودربالاهم تذکر رفت  ترکمانان فعلی که درمناطق مختلف زندگی دارند باز ماندگان همین آغزها ( اوغوزها ) میباشد  که این ها خود نیزیکی ازقبایل اتحاد ترکان ( توکیوها ) راتشکیل میدهد . همچنان نام آغزغز  یا ( اوغوز ) اولین باردرکتیبه های ترکان تذکررفته است .

      نمت (Nemet )دانشمند ترک شناس مشهور مجارستانی کلمه آغز(غز) ( اوغوز ) مرکب ازدوکلمه اوغ واوزمیداند که اوغ یا ( اوق ) به معنی تیره وقبیله واوزهم علامت جمع است که باهم معنی ( قبیله ها ) را میدهد  برعلاوه اززمان اوغوزخان باپیدا شدن تیروکمان این طایفه ( ایل اوغوز ) بازهم بدوشاخه مهم بوزاق ( تیر خاکستری) و اوچ اوق (سه تیر ) تقسیم شده بودند که این تقسیم بندی درجنگ وجدال اهمیت زیادی پیدا می نمود .

 

       نظربه ملاحظ کتیبه ها، توقوزاوغوزمعنی (9) قبیله رامیدهد که توقوزبه معنی (9) واوغوزبه معنی قبیله را میدهد.  توقوز درزبان ترکی وترکمنی معنی (9) رامیدهد  که بعدها این قبیله به 24 قبیله دیگر تقسیم شد .

        مازکوارت شرق شناس آلمانی عقیده دارد که اویغور ها وتغز اوغز ( توقوزاوغوز ) یکی می باشند . اما بار تولد دانشمند وشرق شناس روسی این ها را دو قبیله جداگانه می شناسد . درقرن سوم هجری ونهم میلادی جغرافیا نویسان عرب درآتارشان ازغزان به صراحت یادنمودند اند . بعدازقرن چهارم هجری قمری / دهم میلادی ترکان غزسرزمین هائیراکه ازشمال بدریاچه اورال ( بحیره اورال ) وبسترسفلای مسیر ( سیحون ) و ازمغرب به دریای اورال ( بحیره اورال ) ودریای والگاه سفلا و بحیره کسپین و از شمال شرق بستر علیای رود ایرتیش محدود می باشد درتصرف داشتند که مسکن غزان ( اوغوزها ) ازساحل شرقی بحیره کسپین وشمال گرگان تا حدود پاریاب  ( فاریاب ) و ناحیه دستکند و اسپیجاب درسواحل غربی رود سیحون امتداد می یافت وازاین حدود مرزهای غزوخرلخ باهم درمی آمیخت تا اواخر قرن چهارم قمری دربعضی از مرزهای خوازرم وماوراالنهر دیوارها و سدهایی در برابر ترکان وجودداشت که شباهت بدیوارهای چین درمقابل زردپوستان مغول بود .

             اما باوجود این همه موانع و سد ها و احتیاط تدابیر، ترکان غز از این موانع گذشته به خراسان سرازیر می شدند، آبادی ها را ویران و مردم را هلاک می نمودند.

             آنچه مسلم است این است که سرزمین ماوراألنهر در ادوار مختلف تاریخ بمثابه تخته خیز، کذرگا و محل کوچ نشین اقوامی که از استیپ ها گذشته بطرف سرزمین های مسکونی جنوب، جنوب غربی و غرب پیش می رفتند. از آن جمله یکی از این اقوام کوچ نشین ترکان و دیگری هم اوغزها (غزان) که عده ای از دانشمندان همانگونه که قبلاً تذکر رفت اقوام جدا شده از تورکوت ها ( توکیوها- ترکان) غربی و تعدادی هم تورکوت ها شرقی می دانند که این غزان اتحادیه جدیدی تشکیل دادند که رهبری آنها یبغو ( جناح راست قبیله) را برخود نهادند. آنها در اواخر قرن 2 قمری از طریق استیپ سابیریا بطرف دریا اورال (بحیره روال) و دریای والگا و جنوب روسیه کوچ نمودند و در زمان خلافت مامون در سال 813 میلادی به اشروشنه هجوم آوردند و تعدادی در مصب دریا سیحون (سیر دریا) باقی ماندند. در بعضی منابع اسلامی امده است که تعدادی از غزها در قرن4ق /10 میلادی در سه شهر جند، خوور وینی کنت جابجا شدند.

             از همین  تاریخ به بعد برای اولین بار نام ترکمانان در منابع اسلامی آورده می شود و اما در کتبیه اورخون پس از نام او غز نام ترکمانان ( ترکمن ها) آمده است.

 

            در هنگامیکه اتحادیه اقوام ترک که متشکل از قبیله ترک، اویغور، با سمیل و قرلق بود، منتقرض گردید، همزمان با آن سالار عزها بجای یکی از جناح گروه ترکان یعنی با گرفتن منصب رئیس اویغور ها به مرتبه رهبری یا پادشاهی (یبغویی) * برگزیده شد و این هنگامی بود که اغزها اندک اندک از شکل گروهی خالص بیرون آمدند و با اقوام دیگر در آمیختند. آمیختن در آسیای میانه از طرف گروه شکست خورده با گروه پیروزمند متداول و مروج بود.

             حدود اواخر قرن سوم هجری قمری و هشتم میلادی بود که اتحادیه اغزها از قلب توکیو های شرقی (ترکان شرقی) از مناطق ارخون و دره سلنگا در مغلستان بسوی غرب یعنی ایرتیش، دریای اورال (بحیره اورال) و سیحون کوچ نمودند. عده ای از دانشمندان برخلاف نظریه با سورث، اغزها و ترکمانان بعدی را از ترکان غربی میدانند، نه از ترکان شرقی که این نظریه قوی و به واقعیت نزدیک میباشد.

             با رسیدن اغزها به سرزمین جیحون علیا و قراقوم و دشت های دهستان، بنابر عقیده ریچارد فرای مردم سغد، خوارزم و دیگر طوایف را در خود حل کردند.(2)

    ابن اثیر زادگاه اصلی وبومی اغزها را ختا می داند، طبری هم حمله تغز غزان را در سال 205 هـ ق 820 میلادی به اشروشنه یاد می کند.

    ابن مهلهل سکونت غزان را در شرق کیماک (Kemak)از سرزمین های ایرتیش پیشتر از تغز غزان میداند، هم چنان مسعودی موجودیت چادر های غزان را در ایرتیش قلمداد نموده و اضافه می کند که آن ها در زمستان مواشی خود را تا والگاه می راندند.

   *- غزها پادشاه خویش را یبغو می خواندند.

             قراریکه از متون تاریخی بر می آید که سیحون سفلی مرکز غزها جهش گاه، توسعه طلبی دودمان سلجوقیان بود.

             بنابه قول بارتولد در نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری و دهم میلادی دولت سامانیان تا حدی در سرزمین ترکان نفوذ داشته است و از طرف شمال و شمال شرق همسرحد بود با مسکن ترکان که هنوز بدین اسلام مشرف نشده بودند و امرای سامانی اکثر اوقات به عزم جهاد و گرفتن اسیر و بدست آوردن غنیمت به سمت این حدود که آنجا را دارالکفر می خواندند، لشکر می کشیدند چنانچه نوح بن اسد سامانی قبل از تشکیل این سلسله شهر اسپیجاب را از همین ترکان گرفت، هم چنان امیر اسماعیل سامانی بر شهر طرار و امیر نصر سامانی بر بلاد دیگر در سمت فرغانه دست یافت. غیر از این ترکان که در حدود شرقی و شمال شرقی قلمرو سامانیان ساکن بودند که از آن ها در بالا تذکر رفت، جماعت دیگری نیز از این اقوام در شمال اورال و حدود مصب شطوط سیحون و جیحون و دشت بحیره اورال و کسپین سکونت داشتند که آنها را عموماً نیز اغز یاد می کردند و چون این ترکان با ترکمانان حالیه از یک نسل و نژاد بودند وبر نه  قبیله شامل می شدند که قبلاً در چندین جا از آنها یاد آوری نمودیم. این نه قبیله را تغز اغز یعنی نه قبیله یا قبیله ها می گفتند که کلمه اغز بعد ها معمول شد مخفف همین کلمه است (3)

             پاره دیگری دستجات غزان که به سبب نا معلوم و به موافقت دولت سامانیان بخشی از اراضی ماوراألنهر را که فقط بدرد صحرانشینان می خورد به تصرف خود در آوردند و در عوض متعهد شدند که مرز دولت های سامانیان را برابر تهاجم مهاجمین دفاع نمایند. همان بود که آنها در غرب و جنوب غرب اسپیجاب ( اسفیجاب) مسکن گزیدند که قبلاً در مورد شان کمی صحبت نمودیم.

             شاخه اصلی مورد نظر ما ترکمانان تحت ریاست سلجوق بن دقاق از هم قبیله خویش در قسمت های سفلی سیحون جدا شدند، سلجوق با تمام افراد و خانواده خویش اسلام آورد و مردم مسلمان جند را نیز از زیر بار باج و خراج کفار نجات داد و سلجوق بعد از مدتی در گذشت و در جند دفن گردید، اما بین باز ماندگان وی (سلجوقیان) و مسلمانانیکه خود را از قید کفار توسط سلجوقیان آزاد کرده بودند نزاغ در گرفت و سلجوقیان بطرف جنوب به پیشروی ادامه دادند.

             بهر حال نیشاپوری در مورد تبار و محل بود وباش آنها نیز اظهار نظر نموده چنین می نگارد.: « سلجوق بن دقاق (تقاق) از نژاد طوقشورمیش پسر گوگجو خواجه خرگاه تراش پادشاه ترک بود. از اروق و استحوان قیق (قویوق) و ایشان با دودمانی بزرگ و عدد بسیار و خواسته بی شمار و عدتی تمام و خیل وحشمی با نظام از زمین ترکستان بحکم غلبه و تنگی چرا خور بولایت ماوراالنهر تحول نموده زمستان گاه ایشان در منطقه ای بنام نور بخارا زندگی داشتند و تابستانگاه در سغد و سمرقند.».(4)

 

            معطوفی نیز به نقل از روضته الصفا و با توجه به اسناد تاریخی در مورد اصل و نسب ترکان سلجوقی و چگونگی بقدرت رسیدن آنها نیز چنین اظهار نظر نموده است: « قبایل اتراک دشت خزر (بحیره کسپین) دقاق را تمربالیغ(تیموربالیغ) می خواندند که معنی سخت کمان یا آهنین کمان می باشد. او (دقاق) در تنظیم مصالح ملک رای نیک و تدبیر صاحب داشت و کمال شجاعت او در السنه دایره بود ودر افواه سایر و ملک خزر موسوم به یبغو بی مشورت نبودی، در معظمات امور جمهور مطلقاً مدخل نمی فرمودی. (5)

             درمورد شهر نشینی و جابجایی سلجوقیان در اثری بنام تاریخ ایران پس از اسلام که مؤلف آن ناشناخته است چنین آمده است: « سامانیان بنابر مصلحت ملکی و مصالح کشور و سرحدات خویش تعداد زیادی از ترکان اغز را از مسکن اصلی شان هجرت دادند و آنها در قسمت های شمال ماوراالنهر که از چنگ ترکان شرقی تازه بیرون آورده بودند همچون اسپیجاب و شهر های دیگریکه در مصب دریای سیحون ساخته بودندکه متعلق به همین غزان بود، قبیله ای بنام رییس شان ( سلجوق) که بعد ها به طایفه سلجوق معروف شدند، در اراضی متذکره ( مصب دریای سیحون در جنوب دریای اورال ( بحیره اورال) شهر نشینی اختیار نمودند.» (6)

             برعلاوه از عوامل فوق عوامل دیگر هم وجود دارد که باعث ظهور و نفوذ سلجوقیان به سرزمین های اسلامی گردید، از آنجمله هم این است که این صحرانشینان به پیداوار، مصنوعات و تولیدات کشور های متمدن، نیاز داشتند  و از جانبی هم نمی توانستند به نسبت قدرتمندی دولت سامانیان ودیگر کشور ها کالا های مورد ضرورت خویش را از طریق دست برد و حملات و غارت بدست اورند. در نتیجه گروهی متحد شدند، دسته بزرگی تشکیل دادند و جهت تجارت روابط خویش را با سامانیان بر قرار نمودند و به شهر های مرزی رو می آورند که این روابط باعث نزدیکی و ایجاد دوستی بین ایشان گردید که در نتیجه این صحرا نشینان در قلمرو سامانیان جابجا شدند و بالاخره بدیگر مناطق نفوذ نمودند.

             سلجوقیان در ابتدا نسب خود را از ترکمانان منسوب به گروه قنیق ( قنق، قونیق) می دانستند، اما بعد ها در اوج قدرت برای خویش شجره ای درست نمودند که نسب شان را به بازماندگان آل افراسیاب و از تبار کیخسرو و تورانی قلمداد نمودند، اتکا به همین ادعا بود که مؤرخین دیگری همچنان پس از ایشان نسب و تبار آنها را به افراسیاب نسبت دادند، چنانچه یحی بن عبدالطیف قزوینی از جمله همین مورخین می باشد که در مورد تبار سلجوقیان چنین اظهار نظر نموده می نویسد: « آل سلجوق بعد از سی وچهار پشت به افراسیاب یعنی تورانیان ( آریایی ها قدیم) که در فرا رود یا ماوراالنهر زندگی می نمودند ، می رسد».(7)

             باز ورث نیز در مورد سلجوقیان اظهار عقیده نموده و چنین می نگارد: (... اوغوزها یعنی همان سلجوقیان بعدی که در استیپها بین خوارزم و والگاه سفلی و وسطی زندگی چادر نشینی و ایلیاتی داشتند) آنها در اواخر سده چهارم هجری قمری و دهم میلادی در سرحدات و حواشی شمال امارت سامانیان ظاهر شدند و از همین تاریخ به بعد حضور روشن در تاریخ اسلام، ایل حاکم برقوم اوغوز ایل قنق بود. شهزادگان و سرگردگان از میان ایشان انتخاب می شدند، خاندان سلجوق که ظاهراً از گروه های بزرگ اجتماعی بحساب نمی آمدند از ایل قنق (قنیق) بودند، بعد ها که سلجوقیان در ماوراالنهر صاحب قدرت و شوکت شدند، در صدد آن بر امدند که تا به خانواده خویش پشینه با شکوهی قایل شوند از این رو ابوالعلا بن حسول متوفی (450 هجری قمری/ 1085 میلادی) دبیر رسمی طفرل بیگ نسب آنها را به افراسیاب شاه افسانوی ترکان پیوند داد. قراریکه از متون معتبر تاریخی بر می آید در چندین اثر دیگر که در گذشته تذکر دادیم سرکرده سلجوقیان با نام سلجوق بن دقاق بن تیمور بالیغ ( آهنین کمان) در سده چهارم هجری قمری دهم میلادی در نزد یبغو، مقام سوباشی یا فرماندهی نظامی را بدست اورد. سلجوق بحکم غلبه تنگی چرا خور با تمام خدم و حشم خود در ولایت جند در قسمت های سفلی سیر دریا رفت و در آنجا درگذشت و قبل از درگذشتن با خانواده، خدم و حشم خویش بدین اسلام مشرف شده بود»(8)

             قرار شواهد و اسناد تاریخی علت دیگر مهاجرت و سرازیرشدن سلجوقیان به فرا رود ( ماوراالنهر) چنین تذکر رفته است: « ... روزی یبغو تصمیم گرفت که به طایفه ای از ترکان، که دقاق رئیس شان بود و از پرداختن مالیه، خراج و جریمه از خود تعلل ورزیده بودند ضرری برساند، از این تصمیم یبغو دقاق آگاهی حاصل نموده خشمناک بر سرراه آن رفت و یبغو را مخاطب قرار داده سخنان زشت، درشت، گستا خانه و غضب آلود به آدرس یبغو گفت. پادشاه (یبغو) از سخنان زشت و گستاخانه دقاق بخشم آمد و شمیشر از نیام کشید و بر دقاق حواله نمود. شمشیر بر روی وی اصابت کرده از سروصورت او خون جاری شد، دقاق نیز از خود عکس العمل نشان داده با دست خالی بر یبغو حمله ورشد و یبغو که بالای اسپ سوار بود، از اسپ به پائین سقوط نمود و سر او بشکست و خون جاری گردید».(9)

             بعد از این حادثه دقاق صاحب عظمت و اعتبار زیادی در محیط و ماحول خود و منطقه گردید. بعد از گذشت چندی دقاق صاحب فرزندی شدی که اسم او را سلجوق گذاشتند. یبغو سلجوق را مورد نوازش و مواظبت قرار داده و او را در زمره افراد خاص خویش قرار داد و منصب سباشی بوی عطا نمود که معنی مقدم جیش ( بزرگ سپاه) افاده می نماید.

             اما این نزدیکی و روابط بین یبغو و سلجوق دیری نپائید و به سردی گرائید، نظر به شواهد تاریخی علت تیره گی روابط بین این ها چنین تذکره رفته است که! گویا روزی سلجوق بدون کسب اجازه بحرم سرأ ( خانه یبغو) داخل شد حرمت و احترام خانواده یبغو را درنظر نگرفته در نزدیکی زنان و دختران نشسته و به آنها بی احترامی نمود که این عمل سلجوق موجب غضب خاتون یبغو گردید و خاتون یبغو از شوهرش (یبغو) تقاضا نمود تا او را تنبه نماید. یبغو در صدد آن بر آمد که کار سلجوق را یکطرفه نماید، چون سلجوق از قصد ولینعمت خویش اگاهی حاصل نمود با 100 سوار، 1500 شتر، 000/50 گوسفند روانه سمر قند گردید. چون به هند قصبه ای مربوط سمرقند رسید، نور حق بر او تایید و قصد آن نمود که بدین اسلام مشرف شود، سپس پیکی نزد والی منطقه فرستاد و پیام داد که سبب آمدنش به این نواحی یعنی قلمرو سامانیان، این است که میخواهد تا بدین حق ( اسلام) مشرف شود.

             التماس و خواهش سلجوق مورد پذیرش والی سمرقند گردید، سلجوق با تمام افراد خانواده و اتباعش طی مراسم خاصی دین اسلام را در سال( 382 هـ ق /992م) پذیرفت. از همین تاریخ به بعد وی در قلمرو سامانیان رحل اقامت گزید.

             همزمان با اسلام آوردن سلجوق قاصدی از طرف پادشاه کفار جهت جمع آوری خراج و مالیه که همه ساله از مردمان و اهالی جند می ستاندند، بدانجا رسید، چون سلجوق از اصل قضیه اگاهی حاصل نمود، بخراج دهندگان پیشنهاد نمود که از دادن خراج به کافران استنکاف نمایند و بدین قسم و فاداری خویش را در دیار اسلام به نمایش گذاشت، همان بود که تصمیم گرفت تا جهاد را علیه کفار آغاز نماید، رعایای خویش را بدین هدف مقدس جمع آوری کرده با کمک مردم جند اقدام به غزا و جنگ علیه کافران نمود، بعد از زدو خورد، سلجوق کامیباب به در آمد.

             بعد با افتخار به یورت خویش بازگشت. بعد از این پیروزی که نصیب سلجوق شده بود، آوازه آن بهر طرف پخش شد. مردم از دور و نزدیک ترکستان به اطراف او جمع شدند و به طرف او روی آوردند، شاهان و سلاطین دور نزدیک به کمک او محتاج گشتند، چنانچه ابراهیم سامانی که از ایلک خان شکست خورده بود به او پناه آورد و او را نیز در این راستا کمک نموده و بر ضد ایلک خان بجنگ پرداخت، که باز هم در این نبرد کامیاب گردید و بار دیگر اعتبار وحیثت او زیاد شده رفت و ستاره اقبال او به اوج خود رسید. پیروزی هائیکه نصیب سلجوق شده بود، ترس و وحشت در ماوراالنهر و ترکستان مستولی گردید، دیری نگذشت که سلجوق دارفانی را لبیک گفت و از وی بروایتی سه پسر و بروایت قوی تر چهار پسر باقی ماند که نام های شان عبارت اند از ، اسرائیل، میکائیل، موسی و یونس میباشد، اما در بعضی منابع نام پسرچهارمی او را یوسف تذکر داده اند، نظر به تحقیقاتیکه صورت گرفته است یونس پسر چهارمی او دلالت بر حقیقت دارد.(10)

             مآخذ

 1.      احمد علی، کهزاد. تاریخ افغانستان، جلد ول- سوم، کابل: انتشارات میوند، سال 1382، ص ص 185-186.

 2.      ریچارد، فرای. بخارا دست آورد قرون وسطی، ترجمه محمود محمود، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، سال 1346، ص 163.

 3.      عباس اقبال، آشتیانی. تاریخ ایران پس از اسلام، تهران: نشر نامک، سال 1384، ص 238.

 4.      ظهر الدین، نیشاپوری. سلحوقنامه، تهران: کتابفروش ابن سینا، سال 1332، ص 10.

 5.      اسدالله، معطوفی. تاریخ فرهنگ و هنر ترکمانان، نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال 1383، ص 24.

 6.      مؤلف بی نام. تاریخ ایران، تهران: نشر انجمن فرهنگی، سال 1347، ص 96.

 7.      یحی بن عبدالطیف،  قزوینی. لب التواریخ، تهران: انتشارات بنیاد گویا، سال 1363، ص 172.

 8.      باز ورث دیگران. سلجوقیان، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: نشر مولی، سال 1380، ص 77.

 9.      اسدالله، معطوفی. تاریخ فرهنگ و هنر ترکمانان، تهران: نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال 1383، ص 240.

 10.    بدیع الزمان، فروزانفر، تاریخ ادبیات ایران بعد از اسلام تاپاین تیموریان، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، سال 1383، ص 191.

گذر گاه تاریخ...
ما را در سایت گذر گاه تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ebrahimzadeh957 بازدید : 519 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 0:46